یادش بخیر بچه بودم ...

 

 

 

 

بیاین ... کامنت بدین ... خاطرات بچگیاتونو بگین ...  یه کم بخندیم ...      امضا:مهدیس

نظرات 2 + ارسال نظر
محدثه یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:21 ب.ظ http://khodetokhodam.persianblog.ir

چی بگم والا ..همه میدونین ..خواهر تو که اگاهی ...الان که خیر سرم بزرگ
شدم همه از شیطونی هام زارن از درودیوار میرم بالا ..چه برسه به بچگی....خودتون تا تهشو برین یه سیخ جیگرم بزنین .ههههههههه


قیافه مامی وقتی آجی بچه بود ... و حتی حالا که بزرگ شده

آرمان یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:32 ب.ظ

صد دفعه گفتم با دوستای من شوخی نکنید!این هم عکسه از آقا احسان گذاشتی؟؟ بچگی که مدیر و ناظم گوشمو میپیچوندن.حالا هم دوستای خوب و زحمتکش حراست! چیزی فرق نکرده!!من که همون آرمان باشم،آش هم همون آش و کاسه هم همون کاسه است!برای مثال قدیم همبازی دخترها بودم الان هم هستم!نمونه اش هم همین مهدیس خودمون!البته به چشم خواهری!‏ (اینو نگم که جام بند یک اوینه!‏‏)‏

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.