It's a brand new MAHDIS!!!

(یه چیزی اضافه کردم بخون)

داشتم تو نت می چرخیدم دیدم یه جا نوشته فال حافظ گفتم برم ببینم این حافظ چه خوابی میخواد واسم ببینه ... 

زدم این اومد ...

+درد عشقی کشیده ام که مپرس               زهر هجری کشیده که مپرس 

-معنیش:کسی را دوست داری که از همه چیز و همه کس برایت عزیز تر است . او هم تورا دوست  دارد . خودت را سرزنش نکن که بهم خواهید رسید و رد ها و رنجهایتان به پایان می رسد . 

 

کلی ذوق کردم گفتم خواجه حافظ شیرازی ام فهمید(البته بگم من همیشه فالام خوب بوده) 

 

گفتم تا حافظ حااااااااااااااالش خوبه بذا یکی دیگه ام بگیرم ... این شد ... 

+روز هجران و شب فرقت یار آخر شد         زدم این فالو گذشت اختر و کار آخر شد    

-معنیش:زمان مرارت و غم شما به پایان رسیده است و ناگواری های زندگی به آخر رسیده است . از این به بعد سالهای فرخنده ای پیش رو دارید .   

 

مثه اینکه حافظ  ازم خوشش اومده ... منم از حافظ خوشم اومده استثناعن ... زدم بعدیو ... 

+ستاره ای برخشید و ماه مجلس شد      دل رمیده مارا انیس(رفیق) و مونس شد

-معنیش:ستاره ی اقبال به تو رو کرده سعی کن از این فرصت استفاده کنی . دل خود را از کینه ها و بدی ها خالی کن و دنبال کارهای بیهوده و افکار باطل نرو که پشیمان خواهی شد . دنبال کارهای عاقلانه برو که نتیجه آن را خواهی دید .  

 

حافظ خیلی محترمانه داره میگه دیگه بسه برو ... ولی من از رو نمیرم ...  

بعدی... 

+مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی     پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی 

-معنیش:شما بسیار رویایی هستید و دل به چیز های واهی سپرده اید. خود را درگیر مسائل بیهوده نکنید و سعی کنید واقع بین باشید و واقعیت های زندگی را بپزیرید... 

 

ینی چی آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اول میاد میگه دوست داره طرف بعد میگه تو رویایی ای ... تکلیفش با خودش معلوم نیس ... یکی دیگه زدم ببینم حرف حسابش چیه این حافظ ... این اومد ...

+بشنو این نکته که خود را زغم آزاد کنی     خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی  

-معنیش:اگر دنبال چیزی بروی که قسمت شما نباشد زندگیت خون دل خوردن خواهد بود  . وقتی که سرانجام ما خاک شدن است پس باید از ایام نهایت لذت را ببریم و عمر را بیهوده تلف نکنیم . نصیحت را گوش کن و خود را از بند غم آزاد کن ... 

 

این حافظ کم مونده از تو قبر بیاد منو بزنه ... از همون اولم خوشم نمیومد ازش ... شعراشم دوس نداشتم ندارم نمیدارم در آینده ...  

 

*میخواستم خود عکسای فالارو بذارم ولی حوصله گشتن دنبالشو نداشتم ... وقتشم نداشتم ... 

*عیدتووووووووووووووووون مباااااااارک...  

*یه نکته مهم : آهنگ قبلی وبم   همون به من نگاه کن   جاداره که اعلام کنم من هنوزم عاشق اون آهنگم ولی به این نتیجه رسیدم که ممکنه واسه شماها خسته کننده بشه ... چیزی که تو آهنگای بیکلام کمتر اتفاق میوفته ...  


*همونجور که از شکلو شمایل و آهنگو اینا پیداس این یه ورژنه جدید از منه ... تو اسمه این پستم گفتم ... حاااال کنین دیگه ... خوش بگذره ...    

 

*عاشق ۳ تا چیز شدم ...  

۱:آهنگ وبم  

۲:گوسفد گیتاریست(از نوع الکتریک) و گوسفند متعجب  

۳. هماهنگی موجود بین اینا   

 :دی 

 

 

*************خوب باید بگم ببخشید که آهنگ بیکلامو عوض کردم ولی دیدم این بیشتر میخوره به قالبو اینا اینو گذاشتم ... خوشتونم میاد  اینم بگم اون آهنگو دوباره میذارم با یه قالبه دیگه ...  

 

قصه های منو مامانم ۱

این گفتگوی چن دقیقه پیش منو مامی بود ...    

 

-مامان مامان ... 

_بله ... 

-من میخوام برم خون بدم ...  

_که از اونطرفم من بیام یه سری ام به تو خون بدم ؟؟؟ 

یه سرمم وصل کنن بهت واسه اینکه اسم خون شنیدی ترسیدی ...

یکی دیگه واسه اینکه خون دیدی ...

یکی دیگه واسه اینکه خون دادی رنگ به رخساره نداری ...  

- :|  

ولی بازم دلم میخواد برم ...  

 

  

*اینم از اولین قسمت ...

*حاااااااااالو حوصله ی آپ جدید نداشتم ولی یه سری عکس دیدم جیگرم کباب شد ... این حرف مامی هم تشویقم کرد ...     

*بچه ها شما خون میدین؟؟؟  خواهش برییییییییییین ...

طرفای 10 بود زدم 3 دیدم داره از اهر عکس نشون میده و کمکایی که فرستاده شده ...بغض گلومو گرف ... اشک تو چشام جم شد ... به این نتیجه رسیدم با اینکه جهان سومیم ولی مهربونیم ... هوای همدیگه رو خووووووووووووب داریم ...    

تو خون دادن که ترکوندیم ... من عکساشو دیدم یه عالمه آدم بودن ... کسایی که اصن فکرشم نمیکنی... ایول بهشون ...

خواهشا دعا کنین ... الآن یه سری هستن که تو بی خبری ان ... نه میدونن مامانشون زندس نه باباشون ... دعا کنین واسه اون دخمل خوشگله که عکسشو بعضیاتون دیدین ... و واسه بقیه ... 

 

*به سلامتی هموطنای اردبیلی ... 

**به سلامتی علی کوچولو که با به دنیا اومدنش کلی آدمو از جمله مامانش شاد کرد ...

***به سلامتی خودمون که انقد بامرامیم ...   

****و به سلامتی عادل فردوسی پور که sms های برنامشو به این اختصاص داده بود ... عادل خیلی ماهی ...  واقعا دستت درد نکنه ... 

شما اس دادین ؟؟؟؟

چنتا نکته

 

 

ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه .... 

کلی نوشته بودم دستم خورد backspace پاک شد ... 

عصبانی ام از دست این بلاگ اسکای خاک برسر که سیو نمیکنه ... 

میگن یه نسخه جدید در راهه که خیلی باقابلیته سیوم میکنه ...  

هیچی دیگه با این ترافیک تهران به نتیجه هام برسه خوبه  :دی ... 

خوب اینارو میخواستم بگم ... 

 

*اول اینکه امشب (همون دیشبی که کلا واسم جا نمیوفته :دی) ساعت یه رب به 11 خواهرم رف یه بغضی گلومو گرف ... ولی شدید نبود ... خوب هیچی مثه بار اول نمیشه که ...

یاده این افتادم ...

به من نگاه کن برو

فاصله باورم بشه

در انتظار بودنت

عذاب آخرم بشه

ولی حاال کردنا پروازشون پرواز امارات بود ... واقعا رو دستش نیس این پرواز ...  

 

*دوم اینکه قراره یه قسمتی اضافه بشه به وبم به نام "قصه های منو مامانم" ... هیچی دیگه دیدم صحبتای جالبی رد و بدل میشن بین ما گفتم از دس ندین بخندین ...  

 

*سومی و آخر یه سواله از حضور هم صنفای محترمم که اینجا حضور دارن  گلی و یکی از ما دوتا   البته بقیه هم اگه میتونن جواب بدن ... 

چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

چرا همه ی اون topic های عااااااااااااااااالی تو نوشتن موقعی میاد به ذهنت که چشات داره گرم میشه بخوابی ...  

دلیل عمده بیخوابیای من از همینه ... چنتا از نوشته هامم همینجوری از دس دادم ...  

خودم گفتم شاید بخاطر اینه که موقع خواب فکر خیلی باز تره ...  

نمیدونم ... 

شما بگین ...

مدال طلا هوووووو هووووووووو

 

 

 

سللللام سللللام سلللاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ... 

حاااااااااااااالتون شیجوییه بچه ها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

منکه خییییییلییییییییی خوبم .............. 

مدال طلا هووووووو هوووووووووووو 

خوده طلا هوووووووووو هووووووووو 

دیدین دیشبو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

وزنه برداری ... کشتی ... پرتاب دیسک ... 

ترکوندیم بچه ها ... 

 

اول پرتاب دیسک ...

احسان حدادی ... 

ماشالا به جونش ... اولین مدال پرتاب دیسکمون ...  

نقره بود ولی خوب بیچاره همه تلاششو کرد دیگه ... 

 

حالا کشتی ... 

قاسم غلامرضا رضایی ... البته همه بش میگفتن قاسم رضایی ولی من چون دیدم اسمه کاملشو واسه دله ساحل نوشتم ... تمامو کمال   

مدال طلا هووووووووو هوووووووووو  

دیدین اون آقا پیرن سفیده چیکا کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بدبختو بدبخت کرد ... کوبوندش زمین بعد بوسش کرد ... ابراز علاقه کشتی گیرام اینجوریه دیگه ...  

 

حالا وزنه برداری ... 

اول نقره ...  

سجاد انوشیروانی ... هموطن ترکمون ... یاشاسیم آذربایجان  هاهاها دیدین ترکیم بلدم 

 و حالااااااااااااااااااااااا  

بهداد سلیمیییییی... 

هووووووووووووووووو اااااااااااااااااااااااااا ....... ترکوند ... 

کارش خیلی درسته ........ 

منکه کلیییییییی خوشال شدم ... البته فقط واسه گله روی بهداد نشستم دیدماااا ... هیچکیم که نمی دونه چرااااااااا  ... از شب عید خاطره خوب دارم  ... وااااااای مامانش خیلی باحال بود ... اون زنشم با اون همه اوستوروس(استرس) نمیدونم شیجوووووویی وقت کرده بود آرایش کنه ... ولی خدایی هم خودشو هم زنش خوبن ...  

 

راستی بچه ها شب قدر شیجویی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

ماله منکه perfect بود ... مهمونی بودیم ... خونه ی مادربزرگه هزار تا مهمون دارهههه ... فکن 60 تا یا بیشتر آدم نشسته بودیم جلو TV منم که بغلش کرده بودم اینا افتخار می آفریدند ما جیییییییییییییییییییییییییییغ میزدیم ... دسسسسسسسسسسسسس ... هوووووووراااااااااااااااااااااا ...بعد آخرش یادمون می اوفتاد شب قدره واسه سلامتیشون صلوااااااااااااااات  ... از اینجور خونواده هاییم  ...  

خلاصه که من الآن بسیااااااااااااار بسیاااااااااااااااااااار خوشالم ... 

بزن اون "دس قشنگه" رو واسه بهداد و دوستان ...این "دس قشنگه" خیلییییی مهمه هاااااااا ...  

ولی .............  

کله کیفش به اینه هااااااااااااااااااااااااااااااا... 

ملی پوشاااااااااااان پییرووووووووووووووز باشییییییییییییید ...  

بابا من میگم اصن امام علی که ناراحت نمیشه ... میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

آخرشم منو نونو خودمون خوندیم ... اصن نمیشد نباشه ... 

 

ولی نمی دونی        نمی دونی چه گلو دردی دارم ........... 

بس که جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ زدم ...  

تقریبا دارم مثه شلمچه میشم دیگه ... 

 

راستی یه چیم بگم ... 

عمرا انقد سحرخیز باشم ... 

اصن نخوابیدم ...  

تازه امروز کلاسم دارم ...

کلا واسه خواب وقت ندارم ...  

حالا بدویی بدویین ابراز خوشالی کنین ...

 

حرف این دلکم ...

 

 

دلم می خواد بشینم رو به روی ماه ...  

درست جلوش ... 

بشینم رو به روش زانو هامو بغل کنم زل بزنم بهش ... 

درست مثه اونی که اونجا نشسته و قراره به زودی هم عوض بشه ... 

دلم می خواد زل بزنم بهش ...  

اونقد که چشام درد بگیره   خسته بشه ...  

اونقد که چشام بسته بشه خوابم بگیره ...  

خوابم بگیره تا دوباره خوابتو ببینم ... 

تا تو بیای تو رویام ...  

تا دوباره وجودتو کنارم حس کنم ...  

می بینی ؟؟؟ 

حتی تو رویاهامم انتظارتو میکشم ... 

کاش باشی ... کاش باشی همیشه ... 

حتی دیدنت از دور هم منو راضی می کرد ... 

می بینی ؟؟؟ 

دیگه تمام فعلام به گذشته ی استمراری تبدیل شدن ...  

پس تکلیف این "حااااااااااااال ساده ی من" چی میشه ؟؟؟ 

 

_ ای دل  

            دیگه تنها باش و بسوز ...

                                               دیگه چشمو به در ندوز... 

 

نه ... نمی خوام دیگه پیشم نیاد ...  

 

_ رفتش  

           دیگه فکر چشاش نباش

                                              دنبال خنده هاش نباش ... 

 

 

نه ......... نمی خوام اینو ...........

من نشستم رو به روی ماه ...  

زل زدم بهش ...  

تورو توش می بینم ...  

تو خیالم تصورت میکردم ...  

که بازم اومدی ... بازم هستی ...  

حتی از دور ... 

جالبه ...  حتی خودمم نمی دونم چی می خوام ... 

شایدم همون حس با تو بودن واسم کافیه ... 

  

_چشمامو می بندم که رویاتو ببینم  

                         چشمامو میبندم تو رو یادم بیارم  

                                                حرفای من رویاییه می دونم اما  

                                                                       من از تمام تو همین رویارو دارم ... 

  

 

* اول از همه بگم که این متن واسه کسی نیست ... واسه هیچ کس ... واسه دله خودمه...  فقط یه اتفاقی باعث شد که حسشو بگیرم واسه نوشتن ... اتفاقی که می تونس خوب باشه ولی نشد ... دقیقا بر میگرده به دیروز   شنبه   دم دمای افطار ... البته همین لحظه که دارم می نویسم هوا هنوز تاریکه واسه همین من خیلی باورم نشده که یکشنبس ... داشتم می گفتم ... خوب اون اتفاقه به شکلی که خوب بود نیوفتاد ... نیوفتادنشم دسته یکی بود که حتی خودشم نمی دونس دسته اونه ... اصن خبر نداشت ... ولی میتونس خبر داشته باشه ...  

خیلی ناراحت شدم ...  

خیلی عصبانی شدم ...  

کلی گریه کردم ...  

ولی الآن و در نهایت خوبم ...  

آرومم ... ناراحتم اما آرومم ...  

و یه نکته مهم ...  

من الآن آرزومندم (به جای امیدوار میگم از اسم امید بدم میاد) 

آرزومند واسه دفه بعدی ... 

الآنم با این حسم دیگه خوبم ... 

پس_دوستان غیر جینگولی ببخشیداااااااا_ لال شه هر کی بگه این پست تا اینجا غم بوده ... شاد نبوده ولی غمم نیس ... 

 

*این یکی غمه ... از همین جا اعلام میکنم ...  

بچه اینو همون شنبه شب از گیسوو شنیدم ...  همون موقعایی که حااااااااااالم خوووب نبود ... 

دوست داداشش با باباش غرق شدن متاسفانه طفلیا ... 

دوستش زن داشته ... بیچاره زنش ...  

بچه ها فاتحه بفرستین ... جای دوری نمیره ... 

  

دوتا نظر سنجی هم هس ...   

شرکت کنین لطفا... 

 

 سینمافا  

 

تبیان  

  

در ضمن  

نظراتونو راجبه کل پست بگین ... 

نه فقط راجبه تیکه آخر ... 

                      

                                                                           امضا:مهدیس