قصه های منو مامانم ۱

این گفتگوی چن دقیقه پیش منو مامی بود ...    

 

-مامان مامان ... 

_بله ... 

-من میخوام برم خون بدم ...  

_که از اونطرفم من بیام یه سری ام به تو خون بدم ؟؟؟ 

یه سرمم وصل کنن بهت واسه اینکه اسم خون شنیدی ترسیدی ...

یکی دیگه واسه اینکه خون دیدی ...

یکی دیگه واسه اینکه خون دادی رنگ به رخساره نداری ...  

- :|  

ولی بازم دلم میخواد برم ...  

 

  

*اینم از اولین قسمت ...

*حاااااااااالو حوصله ی آپ جدید نداشتم ولی یه سری عکس دیدم جیگرم کباب شد ... این حرف مامی هم تشویقم کرد ...     

*بچه ها شما خون میدین؟؟؟  خواهش برییییییییییین ...

طرفای 10 بود زدم 3 دیدم داره از اهر عکس نشون میده و کمکایی که فرستاده شده ...بغض گلومو گرف ... اشک تو چشام جم شد ... به این نتیجه رسیدم با اینکه جهان سومیم ولی مهربونیم ... هوای همدیگه رو خووووووووووووب داریم ...    

تو خون دادن که ترکوندیم ... من عکساشو دیدم یه عالمه آدم بودن ... کسایی که اصن فکرشم نمیکنی... ایول بهشون ...

خواهشا دعا کنین ... الآن یه سری هستن که تو بی خبری ان ... نه میدونن مامانشون زندس نه باباشون ... دعا کنین واسه اون دخمل خوشگله که عکسشو بعضیاتون دیدین ... و واسه بقیه ... 

 

*به سلامتی هموطنای اردبیلی ... 

**به سلامتی علی کوچولو که با به دنیا اومدنش کلی آدمو از جمله مامانش شاد کرد ...

***به سلامتی خودمون که انقد بامرامیم ...   

****و به سلامتی عادل فردوسی پور که sms های برنامشو به این اختصاص داده بود ... عادل خیلی ماهی ...  واقعا دستت درد نکنه ... 

شما اس دادین ؟؟؟؟

نظرات 18 + ارسال نظر
آرش چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.jingoolia-212.blogfa.com

مرسی ساحل جان... مرسی گلی جان
خدا رفتگان شمارم بیامرزه!! خدا ایشالا به خونواده اش صبر بده! وضع خوبی ندارن! دعا کنید بنده خدا خواهرشم بارداره شوک بدیه واسش!

بله بله ...
درسته ...

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ب.ظ http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
بالاخره خون دادین یا نه؟

سلام ...
نه متاسفانه ...
دوستم میگه باید 18 سالم بشه ...
ممنون که با اینهمه مشغله بازم سر میزنین ...

parni پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ب.ظ http://haghighate-abi.blogfa.com

آخ مهدیسی چقد جیگرم کباب شد وقتی عکس اون دخمل خوشگلرو تو فیس بوک دیدم...
منم خیلی دوس دارم برم خون بدم....ولی بدم دیگه هیچی واسه خودم نمیمونه بس که کم خونم.....فقط میتونم واسشون دعا کنم!!!

وای پرنی نگو که حاالم خراب میشه وقتی فک میکنم شاید مامان باباش مرده باشن ... ایشالا که اینجورنباشه ...
من که کلا خون ندارم ... حتی واسه خودم ... ولی دوس داشتم برم ...

کیمی پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ب.ظ

من میرم ازمایش خون بدم از حال میرم!!!
چه برسه به اینکه برم خون بدم...
ولی خیلی دلم می خواد اینکارو بکنم

هه ...
من که آزمایش میرم :
رنگم میشه مثه گچ ...
ولو میشم ...
میخوابوننم رو تخت ...
ولی خوب فداکاریه دیگه ...
دلم میخواد نمیدونم چیکارش کنم

محدثه جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:05 ب.ظ

اجی جونم
توی قلبم ..
لونه کردی
تو منو با این پستت دیوونه کردی ...
همه رو بیت رپی ....سرا به چپ به راست

مامانو ببووووووووووووس ...بگو تا خون در رگ ماست ..محدثه ابجیه ماست
تو برو خون بده ...بعدم خودم میام بهت خون میدم ..
شده من خودم فنا شم ...هههههههههه
نه اینکه نحیفم
اخ که نگو اردبیلو ...هییییییییی

خدا اونو قربونت کنه ایشالا
فدای دو چشمونت کنه ایشالا

هاهاها ...
نه من میتونم خون بدم نه تو فنا میشی چون باید +18 باشی ...

بمیرم برات که انقد نحیفی ... نمیری ...

هععععععععععععععععععییییییییییییییی روزگااااااااااااااااااااااااااار ...

گیسووووووووووووو جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 ب.ظ

سلااااااااااام....وااااااااااای مهدیس چرااون یکی پستونذاشتی؟ شارژو اینا........ من که خودم به اندازه کافی خون ندارم ای بابا........ ولی از بچگی دوس داشتم خون بدم.........این نفیسه نمیدونم چرا خوب نمیشه.........نگرانشم بااین که یه سرماخوردگی بیشترنیس...........آرش من 2باره بهت تسلیت میگم خدابیامرزتش

حو3له آپ جدید ندارم ... حالا بذا فکرامو بکنم :دی ...
نه که من سر چشمه ی خونم ...
من دوس نداشتم خون بدم یا آزمایش بدم ولی تحریک شدم ...
نفیسه ؟؟ هنو خوب نشده ؟؟ ای بابا ...
ببین فکنم فکو فامیلاشم اینجوری نبودن

زهرا شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ق.ظ

سلام مهدیس جون. منم میخواستم خون بدم ولی نمیشه باید +۱۸ باشی.
راستی دلم واسه همه ی جینگولیا تنگیده از همین جا به همه سلام میکنم

سلام دخترک ... تو روت میشه بازم بیای بگی مهدیس جون ؟؟؟
بابا
کامنت قبلیا رو بخونییییییییییییییییییییییین ...
مگه چنتان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بخخخخخخخخخخخخخخخخدا می دونم باید +18 باشی ...
همه ام به تو سلام میکنن ...

الهه شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ب.ظ http://elahezigorat.blogfa.com

سلام کجایی؟
چرا نیستی؟
بیااااااااا

سلام عزیزم ...
هعععععععععععععیییییی ... چی بگم ؟؟؟؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.