تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن
به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن ...
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم میگه تو نزدیکی به این خونه................
خوب دقیقا نمی دونم چی باید بگم ... این آهنگ خیلی بهش میخوره ...
انقد ذوق زده ام که انگشتام تکون نمیخورن واسه نوشتن ...
بچه ها ......................................
طی یک اقدام ماهرانه آجیم اوووووووووووووووومد ..........
گفته بودم واسه پنج شنبه بلیت دارن... ولی خوب می خواستن یه کاری کنن که زودتر بیان...
اون دوتا که صداشو درنیاوردن هیچ اون حامد بدجنسم نگف ... میگف نمی دونه ولی من اونو میشناسم ... دس به یکی کرده بودن ...
امروز حسه منو مامانم مثه فلاشر هی چشمک میزد ... از یه ساعتیم که زنگ میزدیم برنمی داشتن ... بعد حدود ساعت یک بود که تلفن زنگیده اون خانمه که میگه کی زنگیده گف محمد ... همون محمدحسین ... وااااااااااااای منو مامی که نمی دونستیم چیکار کنیم این وسط تلفنم گم شده بود ... خلاصه فهمیدیم اینا رفتن خونه ... هیچی دیگه ... فرودگاهم نشد بریم ... واسه سحرم دارن میان اینجا ... این وسط من فاینالم دارم ...
امضا:مهدیس
وااااااااااااااااااااای...مهدیسی...چشمت روشن آجی...
خوب شد که بالاخره بعد چن وقت آجی محدثه اومد...سلام برسون...ولی حیف شد فرودگاه نرفتینا...
من که اسمش میاد یاد اون شب رویایی میفتم...هییییی وای من...چه شبی بود...
مرسییییییییییی آجی ...
آره حیف ... کلی کیف میدادا............
دلتنگم از این لبخندهای خشک ...
احوال پرسی های معمولی ...
چشمان من تصویری از جنس تو می خواهند ... !
__________
به روزم با ختم قرآن برای یک ماه عسلی ...
ماهت عسل هم قبیله ای...
واااااااااااااااااای تبریک ............بسلامتی.......... ولی واقعا خییییییییییلی کارای غافلگیرکننده میکنناااااا
مرسییییییییییییییییی
وای آره .... نمیگن قبلم وایمیسته...
وااااااااااااااااااااااااااااااای
اجی تبریک تبریک .........از طرف ما محدثه رو ببوس
خودتم باید در اولین فرصت پفک نمکی رو مهمونمون کنی ..نزنی زیرش
محد محده ...اوه اوه ...اجی محده اوه اوه
اووووووووووووووووووووووه حالا بزار بوووسای از طرفه خودم تموم شه یه فکری به حالت می کنم
واااااااااااااااااااااااااای عزیزم پفک نمکی ... دلم خواس ...
باران که می بارد باران گیر می شوم
باران که می بارد غبار دل پاک می شود
غم ها که پایان ندارد
به مرخصی کوتاه مدت می روند
می روند که تازه تر برگردند
مثل فصل ها
مثل دردها
من عااااااااااااااااشق بارونم ...
دوس دارم زیر بارون بدوم...
خیس شم ...
خوش حالم که خوشحالی...
راستی به این گیسووووووبگو دیگه بی معرفت شدی و به ما سرنمیزنی!!!
مرسیییییییییییییییی دوستم ...
گیسووووووو بدو ببین دوستم چی میگه ...
درود... چی شد الان؟!!! کی اومده دقیقا؟!!! حالا هرکی هست خوش اومده همیشه خوش باشی تا باشه از این آپا... من که دپ دپم عصبی عصبی... اصن یه وضعی!
درود...
من به اون واضحی گفتم خواهرم داره میاد ... میگم خنگی نگو نه ...
ای وای چرا؟؟؟؟؟؟
واااااااااای چشمت روشن!!!
من که خوندم خیلی خوش حال شدم ولی بهت حسودیم شد!
همیشه آرزو داشتم یه خواهر بزرگتر داشتم
ولی حالا که نشد.....به آجیت سلام برسون
خوش بگذره بهت
مرسییییییییییییییی
شانس نداری ... کلا بدبختی ...میدونی که ... من کلا یه آدمیم که خیلیا بهم حسودیشون میشه ... چه میشه کرد ... حالا کسری عزیزم چطوره ؟؟؟؟؟؟؟؟
باشه حتما
میگذره
Delam tangete,!!
وااااااااای منم ...
کی میبینمت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
درود... خواهرته؟!!! خوب مبارک باشه ! هیچی کلا دو روزه دپم خیلی هم عصبی ام. حال و حوصله هیچکی رم ندارم!یکی بدجوری عصبی ام کرده!بیخیالش!
بله..خواهر مهدیس خانوم برگشتن!!!!!! چرا داداش؟ نبینم ناراحتیتو! چرا دپی؟؟؟؟؟ بگو کی اذیتت کرده برم حالشو بگیرم!!!
بازگشت قهرمانانه و موقتی خدم را به وبلاگ تبریک میگویم!!!!!!!!!
بند یک اوین پرررر شده بود ومرخصی دادن بهم یکم سرشون خلوت بشه!!
راستی داداش احسان هم اونجا بود.... سلام رسوند خدمتتون!
بیخیال این جوجه مجری که فکر کرده میتونی عمو عسلی بشه!!
داداش احسان تو قلب ماست!!
امضا: آرمان!!!!!!!